کاروان دل |
سرتاسر مدينه پر از شوق و شور بود از آسمان شهر پيمبر در آن پگاه وقت نزولِ سورهي ياسين و هل أتي، بال فرشته فرش قدمهاي آفتاب روبند ماهتاب ز گيسوي حور بود عطر بهشت از نفس باغ مي چكيد عالم از عطر ياس مدينه معطر است مي خواستند تا كه بمانند يار هم بي زرق و برق ، سادهي ساده شروع شد «سرمايه هاي اصلي شان مهر و عاطفه بر اعتماد شانهي هم تكيه داشتند بودند هر پگاه دل انگيزتر ز عشق چشم بد از جمال دو خورشيد دور باد هم ، ماوراي حد تصور كمالشان آنجا كه سوخت بال و پر آسمانيان بايد كه درس زندگي آموخت تا ابد در جام كوزه روشني خمّ سلسبيل كي مي توان به واسطهي اين مثالها آئينهي ظهور صفات خدا شدند بر شانه هاي عرش خدا خانه داشتند اين ساکنان عرش خدا از همان ازل چشمي به چند روزهي دنيا نداشتند هر چند داشت سفره شان نان خشكِ جو سرشار از عشق و عاطفه و نور ِ معرفت گل داده بود باغِ بهشت اميدشان ما جرعه نوش چشمهي جاريّ كوثريم [ ۱۳۸۹/۰۸/۲۰ ] [ 10:39 ] [
یوسف رحیمی ]
[
]
|
|
اي با شکوه از تو سرودن سعادت است * اين شعرها بهانهي عرض ارادت است |