کاروان دل
 

وقتي بلور اشك زلالش شكستني ست
حالا كه قلب پر ز ملالش شكستني ست

مردم دگر نياز به اين كارها كه نيست
آن قامت ز غصه هلالش شكستني ست

شمشير و تازيانه براي چه مي بريد
باور كنيد او پر و بالش شكستني ست

اي دستهاي سنگي كوچه نگاه كن
او آينه ست در همه حالش شكستني ست

اين دست نيست شاخة طوباي عصمت است
بگذار بشكند، به خيالش شكستني ست


 

[ ۱۳۸۷/۱۲/۱۱ ] [ 1:57 ] [ یوسف رحیمی ] [ ]

تو که بر بی کسـی هامون دلیـلی

                    تو کـه خـلوت سـرای جبـرئیلی

چـرا داره فقـط رنگـین کـمونت

                   سه رنگ! اونم کبود و سرخ و نیلی

[ ۱۳۸۷/۰۷/۱۸ ] [ 10:52 ] [ یوسف رحیمی ] [ ]

 

تا آيه آيه سورة كوثر مقدس است
شان تو اي مليكة محشر مقدس است

بال بهشت فرش قدمهات مي شود
يعني مقام عصمت مادر مقدس است

قلبي كه فاطمية غمهات مي شود
نذر نگاه تو شده ، ديگر مقدس است

تا روضه روضة تو و گريه براي توست
اين اشكهاي پاك و مطهر ، مقدس است

بانو به احترام تو و عطر نام تو
گلهاي ياس سبز و معطر مقدس است

وقتي كه ريخت پال و پرت بين كوچه ها
ديگر گل بنفشة پرپر مقدس است

دور و بر بقيع تو بانوي بي نشان
حتي غبار بال كبوتر مقدس است

خونت نوشت بر تن تاريخ تا ابد
هر كس شود فدايي رهبر مقدس است


 


[ ۱۳۸۷/۰۴/۰۴ ] [ 1:48 ] [ یوسف رحیمی ] [ ]

 

تفسير رنجنامة كوثر نگفتني است
تشريح حادثات مكرر نگفتني است

مبناي روضه خواندن ما بر كنايه است
باور كنيد روضة مادر نگفتني است

وقتي كه با اشاره اي از دست مي رويم
شرح تمام روضه كه ديگر نگفتني است

حالا بماند آن همه غربت نشيني اش
دلتنگيِ فراق پيمبر نگفتني است

آري سه ماه خون جگر خورد و دم نزد
از قصه
اي كه سخت تر از هر نگفتني است

بهتر كه حرف كوچة دلواپسي نشد
اصلاً حكايت گل پرپر نگفتني است

جريان گوشوار شكسته براي بعد
مرثيه هاي خاكي معجر نگفتني است

او رفت و درد هاي دلش نا شنيده ماند
تفسير رنجنامة كوثر نگفتني است

 با بال اشك سمت حرم پر كشيده ايم
شوق طواف مرقدش آخر نگفتني است !


[ ۱۳۸۷/۰۳/۲۸ ] [ 0:10 ] [ یوسف رحیمی ] [ ]

عمريست با عنايت تو گريه مي كنم

تنها به قصد قربت تو گريه مي كنم

 

عمريست پاي بيرق مشكي روضه ها

در سايه سار رحمت تو گريه مي كنم

 

گاهي ستاره مي شوم و تا سپيده دم

در آسمان غربت تو گريه مي كنم

 

قبرت كه نيست دلخوشم از اينكه لاأقل

پايين پاي هيئت تو گريه مي كنم

 

آه اي ضريح گمشده ! بانوي بي نشان !

در حسرت زيارت تو گريه مي كنم

 

تا صبح در حوالي دلتنگي بقيع

با بوي ياس تربت تو گريه مي كنم

 

گاهي به ياد هق هق آن پلك نيمه جان

در سوگ بي نهايت تو گريه مي كنم

 

گاهي كنار روضه ات از دست مي روم

از بسكه در مصيبت تو گريه مي كنم

 

از ابتداي مرثيه هايت قدم قدم

تا كوچة شهادت تو گريه مي كنم

[ ۱۳۸۷/۰۲/۲۹ ] [ 15:18 ] [ یوسف رحیمی ] [ ]

               

                

                  السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س)  

 

پاییز غم در برگ ریز اطلسی ها

                                 در انتهای کوچه ی دلواپسی ها

باد سیاهی آمد و بال و پرت ریخت

                               آغاز شد فصل جدید بی کسی ها

 

[ ۱۳۸۷/۰۱/۱۵ ] [ 11:36 ] [ یوسف رحیمی ] [ ]
.: کاروان دل: پايگاه اشعار آئيني يوسف رحيمي :.
اللهم عجل لوليک الفرج

رهبر معظم انقلاب:
درس عاشورا، درس فداكارى و ديندارى
و شجاعت و مواسـات و درس قيـام للَّه
و درس محبّـت و عشـق اسـت. يكى از
درسهاى عاشورا همين انقلاب عظيم و
كبيرى‌ست كه‌شما ملت ايران پشت‌سر
حسين‌زمان و فرزند‌ابى‌عبداللَّه الحسين
عليه‌السلام انجام داديد.

در خون ماست غیرت سردار علقمه
هیهات اگر حسین زمان را رها کنیم...