|
کاروان دل |
با شوکت بی نظیرش آمد از راه می آید از آسمان و در دستش ماه دیدی که دهان کعبه هم وا مانده لا حول ولا قوة الا بالله * از جلوه ی نور ازلی می گویم از ساحت آن صبح جلی می گویم عمریست که مشغول عبادت هستم هر شام و سحر علی علی می گویم * ملک و ملکوت می شود حیرانش برپاست حماسه های بی پایانش لشکر به دمی ز هم فرو می پاشد می آید و ذوالفقار در دستانش * چشم همه بر شکوه بی همتا بود آن روز که شور حیدری برپا بود وقتی در قلعه را درآورد از جا ذکر لب او نوای یازهرا بود * با مهر تو هر دلی شرف می گیرد عشق تو دل مرا هدف می گیرد هر کس که به ذکر یا علی دلگرم است از فاطمه ایوان نجف می گیرد [ ۱۳۹۲/۰۳/۰۱ ] [ 7:0 ] [
یوسف رحیمی ]
[
]
|
|
| اي با شکوه از تو سرودن سعادت است * اين شعرها بهانهي عرض ارادت است |